رویای با تو بودن را نمی توان نوشت
نمی توان گفت وحتی نمیتوان سرود
باتو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهای
وداشتن تو فانوسی به روشنای هرچه تاریکی درنداشتند
و...ومن همچون غربت زده ای در آغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم ومی مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
بانوی دریای من ...
کاش قلب وسعت می گرفت
شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش توی جاده های زندگی
خنده هم از گریه سبقت می گرفت
نظرات شما عزیزان:
rose
ساعت11:03---29 اسفند 1391
سلام وبلاگت عالی بود امیدوارم به عشقت برسی به وبلاگ ماهم سربزن
فرناز
ساعت19:23---19 اسفند 1391
در دفتر “دل”
یادتو سرمشق من است!
یادماهم نکنی
یادتو “تکلیف” من است!
یاسینم خیلی دوست دارم
|